
زندگی درهم پارت ۱

سلام من آویسا دوست پانیا ( سخت اگر چه روشن ) مدیر وب
+ میا : نقش اصلی
_ سانایی
× جک
بریم برای ادامه
+ توی جنگل راه میرفتم که یک دفعه به یک دختری خوردم
_ اوه چته چرا حواست نیست دست و پا چلفتی
+واقعا ببخشید خیلی خیلی معذرت میخوام
_ خواهش میکنم فقط خواستم بهت بگم از این به بعد بیش تر به بیشتر به دور و ورت توجه کنی
+ اوهوم باشه
+دختره ی دیونه باید ازش عذر خواهی هم بکنم
_ چیزی گفتی ؟
+هیچی بابا ، خدافظ
راستی من یک دوست به نام جک دارم فقط یعنی بهتره بگم بچه ی دوست مامانم ،مامانم میگه تو باید با جک دوست باشی چون اون باهوشه خیلی منظمه و با ادبه
من از جک خوشم نمیاد چون فقط بلده شیرین زبونی کنه مثلا یک روز که اومد خونمون و به مامانم میگفت که در تمامه لحظات زندگی زیبایتان پیروز و خوشبخت باشید واقعا مسخرس ! امروز که تو جنگل بودم و با دختر رو به رو شدم ازش خوشم اومد دختر خوبی به نظر می رسید.
مادر میا : میا شام آمادست دست از خاطره سازی بردار .
اگر خوشتون اومد تو کامنتا بهم بگین تا پارت بعدی هم بنویسم 😘😍🤩بابای